بـ ران ــا

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوختن» ثبت شده است

ساده می­گویم خدای من.. پروردگارا ! تو شاهد تمام آنچه بوده­ام بوده­ای..!

پس شاهد باش بر هرآنچه هستم و آنچه می­خواهم باشم..

رئوفا ! مرا ببخش که چه ساده از هرآنچه تو به من عطا کرده بودی غفلت کرده و گذشتم..

پروردگارا ! مرا برای تمام غفلت­هایم ببخش و این­بار دستم را محکم­تر بگیر،

البته می­دانم گرفته­ای که هنوز زنده­ام، ولی می­خواهم بند بندِ وجودم را به عشقت مبتلا کنی..

عزیزا ! تو شاهد باش که برای جهاد در راه تو از هرچه در دل دارم می­گذرم..

پس هرآنچه را دوست داری در دلم جایگزین کن که جز تو لایق­تر برای دل­ها نیست!

خدای مهربانم!

آنقدر دلم برای سوختن در سحرگاهت تنگ شده است که دیگر هیچ عشقی را برآن ترجیح نخواهم داد..

معبودا ! ازین دنیا چیزی جز بی­وفایی ندیدم!

آنقدر دلم را به خود مشغول کرد که فراموش کردم این دل از آنِ من نیست و به تو تعلّق دارد!

خدایا ! خسته­ام ولی امیدوار..

می­خواهم اینبار جهادی را شروع کنم که تمام وجودم را عاشقانه بسوزد و در رکاب آخرین بازمانده از نورت به اوج بندگی یعنی شهادت برسم..

اولین قدم را از چشمانم آغاز می­کنم، و روی دل و نفسم پا می­گذارم!

این چشم­ها باید آماده دیداری بزرگ و پراز عشق و دلدادگی شود.

دیگر غریبه­ای نگاهم را نخواهد دید.

بسم الله الرّحمن الرّحیم.

لا حول ولا قوّة الا بالله العلیّ العظیم

۸ نظر ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۳:۱۱