اولین قدم
ساده میگویم خدای من.. پروردگارا ! تو شاهد تمام آنچه بودهام بودهای..!
پس شاهد باش بر هرآنچه هستم و آنچه میخواهم باشم..
رئوفا ! مرا ببخش که چه ساده از هرآنچه تو به من عطا کرده بودی غفلت کرده و گذشتم..
پروردگارا ! مرا برای تمام غفلتهایم ببخش و اینبار دستم را محکمتر بگیر،
البته میدانم گرفتهای که هنوز زندهام، ولی میخواهم بند بندِ وجودم را به عشقت مبتلا کنی..
عزیزا ! تو شاهد باش که برای جهاد در راه تو از هرچه در دل دارم میگذرم..
پس هرآنچه را دوست داری در دلم جایگزین کن که جز تو لایقتر برای دلها نیست!
خدای مهربانم!
آنقدر دلم برای سوختن در سحرگاهت تنگ شده است که دیگر هیچ عشقی را برآن ترجیح نخواهم داد..
معبودا ! ازین دنیا چیزی جز بیوفایی ندیدم!
آنقدر دلم را به خود مشغول کرد که فراموش کردم این دل از آنِ من نیست و به تو تعلّق دارد!
خدایا ! خستهام ولی امیدوار..
میخواهم اینبار جهادی را شروع کنم که تمام وجودم را عاشقانه بسوزد و در رکاب آخرین بازمانده از نورت به اوج بندگی یعنی شهادت برسم..
اولین قدم را از چشمانم آغاز میکنم، و روی دل و نفسم پا میگذارم!
این چشمها باید آماده دیداری بزرگ و پراز عشق و دلدادگی شود.
دیگر غریبهای نگاهم را نخواهد دید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم.
لا حول ولا قوّة الا بالله العلیّ العظیم