قدر با هم بودن.
صدای باران
کاش امشب بـــــــارانـــــ می بارید ...
با هم میرفتیم زیر بارون :)
چترمون آسمون خدا (:
کــوله بـــار عشقمون رو می ذاشتیم رو دوشمون و
قدم زنون میرفتیم سمت آبشار ...
رو نـــیمکتـــ اونجا می نشستیم ...
دلــــــــنامه هامون رو واسه همدیگه وا می کردیم ...
میگفتیم و می خندیدیم و شاد بودیم تو این شب ...
یکــ ســبد سیبـــــ می بردیم اونجا پوست می کندیم و با هم می خوردیم ...
اون بنده خدا رو یادت میاد، صداش میکردیم میومد واسمون چــــاووشــــ خونی میکرد ...
و بعدش تو همینجور بــا منـ حـرفــ بــزنــــ و منم گوش می دادم ...
یادش بخیر اون گلها رو میگم نــرگســ مستــــ آدمو با اون بوی خوبی که داشت مست میکرد ...
کم کم موقع رفتن میشد و خداحافظی نمیکردیم و هر کدوم منتظر روزهای بعد ...
ولی تو شــوقـــ پــــرواز گرفتتو رفتی ...
رفتی سمت درخـتــ بـهشتیــــ ...
و من تن + ها شدم .............
:) لحظاتتون پر از ستاره های دنباله دار(:
*************************************
مهدی جان دوستت دارم:)
چقدر قشنگ چاووش میخوند یادته!!!!