دل نوشت ...
میگم خدای من
من همیشه غافل بودم از تو ؛ اما همیشه با بــــــارانــــ رحمتت از من دعوت میکردی
*
همیشه کــــولـه بـــــار گناه رو برات می آوردم
اما تو گفتی اشکال نداره رو نــیـمکـتـــ بهشت*م* بشین
*
گفتم دلـــــنـامـه هامو برا همه گفتم
اما تو گفتی بازم من منتظر مـــلاقـاتــ تو بودم* دلنامه هاتو برا منم بگو *
*
گفتم من تو حــریــمـ خـیـالــ * ، *هر کسی رو داشتم غیر از تو
اما تو گفتی بازم بیا و* * بـا منــ حـرفـــ بــزنـــ
*
زبونی میگفتم بــا اجـازه خـــدا این کار رو انجام میدم اما دلم با تو نبود
اما بازم تو با یـکــ سبد سـیــبــــ اومدی گفتی بنده من دوست دارم
*
همه نگاه به ظاهر من میکردند و میگفتند این جزء سـردارانـــ گـمنـامــِ امام زمانه
اما تو با ا* ی *نکه میدونستی من کیم بازم منو کنار درخـتــ بـهشـتــیـــ جا دادی
*
به ظاهر بود این رفتار من تـبــا(تربیتـــ بسویــــ الله)
اما تو بازم نادیده گرفتی و گفتی بیا زیـــر سـایـهـ سرو بهشت بشین
*
برا همه ورود آزاد بود در دل من جز تو
بازم به ملائکه گفتی کـبـوتــر دلش یه روزم میاد پیش من
*
بعضی وقتا میرم سر قبر شـهـدایـــ گـمـنـامــ میگفتم کاش منم مثل شما می پریدم
اما یه نوری از تو دلم به من امید شـوقــ پـرواز می داد
*
میگفتم کاش میشد مثل شهدا مـخـلِصـــ می شدم
اما بازم میگفتی این بنده من نیّت اینو داره که مـنـتـظـر مـــوعــودِ
*
هر کس نصیحتی میکرد میگفتم تا خدا راه ها باید پیمود و رفت ...
اما تو با بصــیــرتـــــــ خدایی خودت صبر میکردی و میگفتی بر میگرده
*
من همیشه مثل خـط ممـتد بودم یه لحظه راه رو گم میکردم
اما تو به مانند مـــــــــــــــــنـــــور همیشه راه رو برام روشن میکردی
*
خدا بـــــــارانـــــ همیشه برا من رحمتت رو به ارمغان میاره
تو هم براش کنیزی حضرت زهرا رو بنویس !!!!!!
****************************************
مهدی جان دوستت دارم
کنیزی حضرت زهرا هم آرزومونه...