شب زیارتی حضرت سیدالشهدا{ص}
ی شب قبل از محرم بود اومد بهم گفت محسن یکی در مسجد کارت داره
گفتم کیه
گفت برو رفیقته
رفتم در مسجد دیدم یکی از بچه های محله که کارش مشروب فروشیه
سلام حمید جان خوبی سلامتی چه خبر
سلام آقا محسن ممنون سلامت باشید
خدا رحمت کنه مادرت رو حمید
خدا رحمتش کنه ببخشید این پول رو آوردم برا ماه حسین
حمید این پول از کجا اومده شما که ...
آقا محسن این پول رو بگیرید اگر نمیخواید ا بدم ی هیئت دیگه
محسن: من این پول رو نمیگیرم تا جریانشو واسم تعریف نکنی
اگه نمیخوای خب میدم ی جای دیگه
محسن: تا نگی نمیگیرم
حمید خداحافظی کرد و رفت فردا شب دوباره حمید اومد در مسجد دنبال آقا محسن و جریان اینجور تعریف کرد
آقا محسن مادرم هر سال ماه حسین که میشد صد هزار تومن نذر داشت حالا که مرده من نذرشو میدم .
محسن: خب از کجا پول در میاری؟
من به اندازه صد تومن عملگی میکنم عرق میریزم تا بتونم نذر ننمو بدم.
محسن صورت حمید رو بوسید و گفت من میدونستم که ی جریانی این کار داره به همین خاطر پول رو ازت نگرفتم
خدا ازت قبول کنه که مطمئنم قبوله.
هر سال حمید پول رو میاورد برا ماه حسین همین امسال هم آورد داد و الان تقریبا دو ساله که دیگه مشروب فروشی نمیکنه
*************
پ ن1:این اتفاق بالا واقعیت داشت
پ ن2: چجوریاست که ارباب دست همچین آدمی رو میگیره و نجاتش میده اونم بواسطه نذر مادر
پ ن3: این حسین جنس بُنجُل رو میخره(کشتی نجاته) دیگه
ب آلونک دعوتید
تشریف بیاورید . . . .