ترنم وصال
همه ما سوای عالم به فدای خاک کویت
همه بلبلان غزل خوان به طواف در سبویت
توامیر اولیایی تو نگین اوصیایی
تو امید بی پناهی جمله عاشقان به سویت
چو قیاس من نمودم به میان کعبه و تو
به عتاب هاتفی گفت در کعبه بند مویت
همه جا سفر نمودم به دو صد نظاره بودم
همه دیدم از تعظّم به سجود چشم رویت
نه من از نوا فتادم نه تو از کرم بماندی
نظری به این گدا کن که شنیده وصف خویت
دوران عالم از تو، ضربان آدم از تو
چو سخای حاتم از توست،بطلب مرا به سویت
اگر از درت برانی و دگر زوی نخوانی
به کجا رود غزالی که ندیده جز نکویت؟
دل و دین و عقل و هوش و سروجان وخانه و تن
به فدای چشم مست و به نثار آبرویت
بدهم تمام عالم همه از ازل به خاتم
به ازای آن نسیمی که بود شمیم بویت
به غزل نوا بر آمد به سرای آستانت
چه خوش است این تغزل که شند زهای و هویت
شعر از: سید علی موسوی
ببخشید اقای موسوی کتاب شعر دارند؟